سعید سمیعی saaid.samiei

وبلاگی شامل مقالات مهندسی عمران - ادبیات - مسائل تاریخی و اجتماعی

سعید سمیعی saaid.samiei

وبلاگی شامل مقالات مهندسی عمران - ادبیات - مسائل تاریخی و اجتماعی

خاموشی ذهن های پرسشگر و پیروزی القائات

 

بنام خداوند جان آفرین            حکیم سخن در زبان آفرین

بنام خداوند جان و خرد             کزین برتر اندیشه برنگذرد

سلام بر همه مهربانان 

خاموشی ذهن های پرسشگر و پیروزی القائات 
توصیه می کنم که این مطلب را با دقت بخوانید . چرا که بعضی از دوستان وقتی که در اینترنت گشت و گذار می کنند ، از مطالبی که نوشته طولانی دارد صرفنظر کرده و رغبتی به اینطور مطالب نشان نمی دهند . شاید یکی از دلایلی که اینجانب هر مطلبی را به تصویری یا تصاویری آراسته می کنم ، همین باشد که این میل و رغبت را در بین خوانندگان بوجود بیاورم . اما خواهش می کنم که این مطلب را جدی و با حوصله تا آخر بخوانید . 
بقیه در ادامه مطلب  
 
آری دوستان ؛ مطلبم یک درد بسیار بزرگ است ، مطلبم در رابطه با پذیرش بدون چون و چرای هرآن چیزی است که به خورد روح و روان مان داده می شود .
چندی پیش ایمیلی بدستم رسید با این مضمون که تصویر روی اسکناس های پنجاه تومانی که سر درب دانشگاه تهران را نشان می دهد ، اشتباه است و از اینکه چندین سال است که این اشتباه را در این اسکناس ملاحظه می کنیم و متوجه آن نشده ایم ، بسیار بحالمان تاسف خورده شده و در عین حال از آن بعنوان یک سوتی مدیران تراز بالای مملکت نام برده شده و از این قبیل . به تصویر زیر که همان تصویر صفحه اول مطلب است توجه بفرمائید .  
وقتی ایمیل را مشاهده کردم که با چه آب و تابی این موضوع به اصطلاح پدیدآورندگان ؛ سوتی ! را به همراه عکسهای پیوست که یک تصویر پنجاه تومانی و یک تصویر به اصطلاح صحیح سر درب دانشگاه تهران را نشان می داد . با توجه به اینکه خودم در دانشگاه تهران درس خوانده و چهار سال مدام از زیر این سردرب عبور و مرور کرده بودم ، برایم غیر عادی جلوه کرد . خوشبختانه به یمن این پیشرفتهای تکنولوژی ، دیگر لازم نیست که وقتی آنچنانی صرف شود و با مثلاً مراجعه به محل و ... به بررسی و صحت و سقم مطلب پی برد . آری دوستان با استفاده از این اینترنتی که با یک کلیک هزاران هزار اطلاعات در مورد هر مطلب و یا موضوعی را در اختیارمان قرار میدهد ، در جستجوگر تصاویر گوگل ، نوشتم ؛ سر درب دانشگاه تهران . در نهایت با مشاهده تصاویر زیادی از این سردرب که یکی از آنها را در زیر درج نموده ام ، متوجه بی اطلاع بودن فورواردکنندگان متعدد این ایمیل شدم .  
 
آری دوستان ؛ در واقع سردرب دانشگاه تهران از 4 طاق یا 4 قاب تشکیل شده که دو قاب مرکزی که در واقع قسمت ورودی اصلی درب می باشد ، همان است که در روی پنجاه تومانی به درست به تصویر کشیده شده است . ولی اگر بخواهیم که هر یک از دو قاب اصلی را با قاب مجاورش به تصویر بکشیم ، آن موقع دو تصویر مختلف  و قرینه حاصل می شود که یکی از آنها همین تصویری است که برای آن بوق و کرنا راه انداخته اند .
  از این بابت که چرا هنگام دریافت اینگونه مطالب کمی در رابطه با صحت و سقم آن تحقیق نمی کنیم و اینکه قدرت تفکر و تعقل ما کجا رفته است  ؟ و یا در رابطه با مسئله اصلی آن ایمیل که بوجود آورنده یا بوجود آورندگان یک چنین ایمیل هایی ، واقعاً بی اطلاعند ؟  و یا هدفمند یک چنین ایمیل هایی را خلق می کنند ؟ و یا هدف آنها چیست ؟ و بسیاری سوالات دیگر ؟ ؛ ساعت ها ذهنم مشغول شد و خیلی فکر کردم .
برای یافتن پاسخ سوالات متعدد فوق ، همان ایمیل را برای حدود 150 نفر ارسال کردم ( تمام تاریخچه و آنچه که بر سر این ایمیل گذشته بود را پاک کردم و درست ایمیل را بگونه ای ویرایش کردم که بصورت یک ایمیل دست اول و تازه از تنور درآمده جلوه کند ) و منتظر ماندم که یکی از مخاطبین در جواب به من گوشزد کند که اشتباه می کنم . شاید حدود یک ماه باشد که منتظر جواب یکی از مخاطبین شده ام ، ولی دریغ از یک ایمیل هشدار دهنده و جلوگیری کننده از ادامه مثلاً این بظاهر اشتباه !
همانطور که عرض کردم ، این موضوع ساعتها و روزها فکر مرا بخود مشغول داشت . اولاً ؛ چرا ذهن های ما کورکورانه هرآنچه بخوردش داده می شود ، می پذیرد ؟ دوماً ؛ هدف از تولید و انتشار یک چنین دروغهای آشکاری در روز روشن چیست ؟ بقول معروف دزد حاضر ، بز هم حاضر . نیاز به قسم و قرآن خوردن نیست ، سردرب دانشگاه تهران هنوز هم پابرجاست .
اما اصل مطلب و عصاره آن همین یافتن پاسخ سوالات فوق است . تا آنجا که من می دانم ، ذهن جستجوگر کسانی که ریاضی خوانده اند ، غیر ارادی به آنها حکم می کند که هیچ چیز را بدون استدلال و منطق و برهان نپذیرند و شاید هم یکی از نکات بارز دانش آموختگان رشته هایی که به نوعی با ریاضیات درآمیخته اند ، این باشد که همواره منطقی هستند و هرآنچه که با منطق باشد را می پذیرند و در مقابل هرآنچه بی منطقی است ، ایستاده اند و می ایستند . این را من نمی گویم ، این را تاریخ می گوید . تعدادی از این حدود 150 نفری که ایمیل مذکور برایشان ارسال شد ، همین دوستان مهندسین و .... بودند که ریاضی خوانده بودند . اینجانب انتظار زیادی از آنهائیکه تحصیلاتشان در رابطه با علوم تجربی و تلقینی و ماورائی و .... است ، ندارم  ولی از دوستان مرتبط با علوم ریاضی چطور ؟ این ذهن های پرسش گر را چه شده است ؟ همانطور که عرض کردم ، به یمن اینترنت ، با یک جستجو و چندتا کلید را روی کی برد فشار دادن ، براحتی جواب این ذهن های پرسشگر و جستجوگر داده می شود ، اما چه بر سر این ذهن ها آمده است که دیگر پرسشگر و جستجوگر نیستند ؟ و هرآنچه را که بخوردشان داده می شود ، براحتی می پذیرند . بدون شک ردپای روانشناسان و روانپزشکان علاوه بر سازمان ها و تشکلات با اهداف های مشخص نیز در این رابطه کاملاً مشهود است .
بنظر اینجانب اینگونه ایمیل ها و نوشته جات ، هدفدار طراحی و منتشر می گردند . اما اهداف چیست ؟
1-      می خواهند عکس العمل خوانندگان را نسبت به اینکه تا چه اندازه به مدیران رده بالایشان اعتماد و اطمینان دارند را بدست آورند . اگر بدون هیچ پرسش و کنکاشی ، این موضوع منتشر شده را پذیرفتند ، پس معلوم می شود که آنچنان نسبت به مدیران و تصمیم گیران رده های بالا بی اعتمادند و در واقع ایمان دارند که این افراد ، افرادی بیسواد و ...... هستند .
2-      می خواهند عکس العمل خوانندگان را نسبت به این موضوع که آنها را تا چه اندازه می توان به هر موضوع هدفمندی هدایت کرد ، بدست بیاورند . تا چه اندازه می توان هیپتونیزم گونه بر افکار آنها حکمروایی داشت .
3-      در کشورهای پیشرفته برای بدست آوردن اطلاعات لازم به منظور برنامه ریزی ها و برنامه سازی هایی که برای آینده جامعه شان نیاز دارند ، گروه ها و اکیپ های آمارگر به هر بهانه ای همواره در میان جمعیت های مختلف که اصطلاحاً جامعه های آماری نامیده می شوند ، ظاهر شده و نظر سنجی هایی را انجام می دهند و با برازش آماری این آمارگیری ها ، برنامه های آینده جامعه شان را بطور علمی ترسیم می کنند . در کشور ما هم آمارگیری بدین صورت پنهانی انجام می شود .
بیشتر از این وارد جزئیات نمی شوم ، فقط دو چیز را از شما خوانندگان عزیز خواهانم :
1-      هیچ موضوع و هیچ مطلبی را بدون تحقیق و جستجو و کنکاش نپذیرید . نژاد آریایی برترین نژاد از نظر هوش و حافظه و منطق و درک و شعور بوده است .
2-      در رابطه با همین ایمیلی که ذکر کردم کمی فکر کنید ، شاید شما هم یکی از کسانی بوده باشید که این ایمیل را دریافت کرده باشد ، از اینکه آن را بدون تحقیق و چون و چرا پذیرفته اید ، چه احساسی دارید ؟ شاید به به و چه چه هم نسبت به پدیدآورندگان آن راه انداخته باشید و از اینکه سوتی دیگری از بین هزاران سوتی برملا شده است ، بسیار هم خوشحال شده باشید ! ولی یک لحظه فکر کنید که پدیدآورندگان آن با چه دیدی نسبت به شما به تماشا نشسته اند . آری دوستان اگر از زمانی که خود را می شناسیم و به دنیای اطرافمان با یک دید جهانبینی خاصی که حاصل تربیت و تعلیم و بکار گیری عقل ذاتی مان می باشد ، می نگریم ، تحقیق کنیم و بدون دلیل هیچ چیز را نپذیریم ، ما نژاد آریایی هم جزو کشورهای پیشرفته و توسعه یافته می شویم .
هنگامی که منصور حلاج را بی دین خواندند و او را سنگسار کردند ، اکثریت جامعه به او سنگ انداختند . چه موقع جامعه می فهمد که اشتباه کرده است ؟
هنگامی که امیر کبیر را به قتلگاه بردند ، چرا کسی پا جلو نگذاشت ؟ چرا خود امیرکبیر با آنکه می دانست که او را به قتلگاه می برند ؟ سر و صدا را نیانداخت ؟ و خاموش و آرام به محل قتلگاه رفت ؟ چه موقع جامعه می فهمد که اشتباه کرده است ؟
بعد از کودتای 28 مرداد ، هنگامی که مصدق و یارانش را اسیر می کنند ، فریادهای مرگ بر مصدق است که از دهان شعبان بی مخ ها و اکثریت مردمی که تا لحظاتی قبل از کودتا ، فریاد درود بر مصدق را سر می داده اند ، بگوش می رسد !!! ( به نقل از تاریخ زنده ای که این موضوع را برایم نقل کردند و خودشان اولین و تنها کسی بودند که پس از کودتای 28 مرداد در الیگودرز دستگیر شدند ،آری مرحوم پدرم ) . چه موقع جامعه می فهمد که اشتباه کرده است ؟
یادم می آید که در سال 1351 کلاس چهارم دبستان بودم . مدرسه برای شاگردان ممتاز جوایزی را تدارک داده بود که یکی از این جایزه ها نیز بمن رسید . این جایزه کتابچه ای بود که به بهترین شیوه ممکن جلد و صحافی شده بود ، به بهترین شیوه ممکن چاپ شده بود . نام این کتاب « عظمت باز یافته بود » . کتابی بود که به شیوه کتابهای کارتونی عظمت شاهنشاه !! را بتصویر کشیده بود . یکی از این عظمت های بازیافته ، کودتای 28 مرداد بود و در تصاویری کاریکاتوری ، مصدق را با یک دماغ بزرگ نشان می داد که با استفاده از یک نردبان در حال فرار از روی دیوار بود و مردم هم بدنبال او که او را دستگیر کنند و شعارهایی که از دهان مردم خارج می شد . امروز حتی پس از گذشت سی و چند سال از انقلاب ، تازه مردم می فهمند که مصدق کی بود و چه آرمان و هدفی را دنبال می کرد ! آیا او دنبال ثروت بود ؟ اگر اینچنین بود ثروت مصدق السلطنه ایش را بین مردم تقسیم نمی کرد ! ارثیه مادریش را ( بیمارستان نجمیه ) به مردم نمی بخشید ! آیا او نو کیسه بود ؟ آیا مقام می خواست ؟ پس چرا با داشتن بالاترین مقام اجرایی در مملکت پس از شخص شاهنشاه ! استعفا داد ؟ مرده پرست بودن خوب نیست . مصدق نیز برای پرستیده شدن ، حماسه نیافرید . نمی دانم چگونه می توان مفهوم عشق را بر صفحه کاغذ جاری کرد ؟
امیدوارم که توانسته باشم ، مطلب را درست تفهیم کرده باشم . همیشه واقعیت ها و حقیقت ها را بدست آورید ( در یکی از مطالب قبلی ام فرق بین حقیقت و واقعیت را نیز بطور کامل توضیح داده ام ) و پس از آن به داوری و قضاوت بنشینید . آن موقع است که هر تصمیمی که گرفته اید ، درست است . اگر از دوستان همکار من هستید ، حتماً این را بدانید که وقتی می توانید بعنوان یک مهندس دانا و توانا و معتمد در جامعه مهندسی حضور یابید که جزئی بنام « قضاوت صحیح مهندسی » را در ذات خود داشته باشید .
در پناه حق باشید

..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد