سعید سمیعی saaid.samiei

وبلاگی شامل مقالات مهندسی عمران - ادبیات - مسائل تاریخی و اجتماعی

سعید سمیعی saaid.samiei

وبلاگی شامل مقالات مهندسی عمران - ادبیات - مسائل تاریخی و اجتماعی

یاد و خاطره ای از مهندسی توانا بنام مهندس سید جلال موسوی


بنام خداوند جان آفرین                   حکیم سخن در زبان آفرین

بنام خداوند جان و خرد                  کزین برتر اندیشه برنگذرد

 

سلام بر همه مهربانان


دانایی و توانایی مهندسی


یاد و خاطره ای از مهندسی توانا بنام مهندس سید جلال موسوی



مطلبی را که با عنوان فوق می خواهم بیان کنم ، بصورت یک خاطره است . با این امید که مهندسانی که می خواهند دانایی و توانایی خود را به اثبات برسانند ، به گزیده این مطلب و این خاطره توجه نمایند .

مقدمه :

اینجانب از سال 1376 تا سال 1383 در یک شرکت غیر ساختمانی ( تولید کننده و فروشنده یک برند معروف ماشین آلات صنایع غذایی در دنیا ؛ بنام بولر ) که علاوه بر فروش و نصب ماشین آلات 8 پروژه سیلو و انبار مکانیزه گندم ؛ عهده دار کارهای ساختمانی مربوطه نیز شده بود ، بعنوان مدیر پروژه عملیات ساختمانی ، مشغول بکار شدم که بعد از اتمام کارهای ساختمانی آنها ، وظیفه مدیریت نصب ماشین آلات آنها نیز به اینجانب سپرده شد . تمام مهندسان و کارشناسان این شرکت اعم از بخش فروش ، بخش تولید کارخانه واقع در آستارا ، بخش دفتر طراحی و مهندسی و .... مهندسان مکانیک بودند و من تنها مهندس ساختمان این شرکت بودم .

شرح خاطره :

سال 1380 بود و برای تحویل قطعی پروژه سیلوی گناباد به اتفاق کمیسیون تحویل قطعی راهی گناباد شده بودیم . کلیه مقدمات تحویل قطعی فراهم شد و می بایست بصورت آزمایشی یکبار کندوها پر و خالی شوند . شایان ذکر است پس از تحویل موقت ، بهره بردار از سیستم بهره برداری کرده بود و کلیه ماشین آلات و سیستم پر و تخلیه شدن بخوبی امتحان خود را پس داده بود . ولی به هر دلیلی هنگام عملیات آزمایشی یک قسمت از سیستم که در واقع فیلتر جمع آوری گرد و خاک حاصله بود ، کار نکرد ( احتمالاً قبل از آنهم بعلت عدم استفاده صحیح کار نکرده بود و کسی متوجه نشده بود ) . بهرحال این گرد و خاک در کیسه های نمدی مانند فیلتر جمع شده بود و تخلیه نمی شد و کیسه ها پر بود از خاکی که ضریب نرمی آن از سیمان هم بیشتر است و یک قاشق آن کافی است که فضای 100 مترمربع را به جهنمی تبدیل کند که بقول معروف چشم ، چشم را نبیند . وقتی غلظت این ذرات گرد و غبار در داخل کندوها زیاد شود ، فقط یک جرقه کوچک کافی است تا آن سیلو را منفجر کند ( همان اتفاقی که چند سال پیش در سیلوی بوشهر افتاد ) . بهر حال سیستم این فیلترهای پنوماتیکی طوری بود که می بایست پس از زمانی مشخص شده ، چکشی مگنتی ، ضربه ای به هر یک از این کیسه ها بزند تا بقول معروف تکانده شده و به داخل مخزن مربوطه ریخته شود . واقعیت موضوع این بود که این چکش مگنتی کار نمی کرد .

از افرادی که از شرکت پیمانکار « شرکت بولر » در این کمیسیون شرکت داشت ، مدیر فروش شرکت بود و اینجانب . طبق معمول اعضای کمیسیون بر این رای بودند که صورتجلسه تحویل قطعی را بصورت مشروط تا رفع نقص ، ترتیب دهند و همانطور که دوستان و همکاران می دانند ، این خود پروسه ای جدید را دامن می زند . اما این اتفاق نیفتاد . همان مدیر فروش شرکت ، فقط یک مهندس فروشنده نبود که دستگاه یا دستگاههایی را بفروشد و نداند که این دستگاه چگونه کار می کند ، و فقط وظیفه فروش را داشته باشد . این مدیر فروش با کت و شلوار اتو کشیده خود ، سریع دست بکار شد و درب فیلتر را باز کرد و گیر چکش را بر طرف کرد و دستگاه دوباره مثل ساعت شروع بکار کرد و در همین احوال نیز توضیحات لازم را به بهره بردار داد تا هنگام برخورد با چنین مسئله ای در آینده ، چه بکنند . بهرحال صورتجلسه تحویل قطعی بدون هیچ اما و اگری امضاء شد و قال قضیه کنده شد . در این میان همه مهندسان کارفرما و مشاور و دستگاه بهره بردار مات و مبهوت مانده بودند ، زیرا مهندسی اتو کشیده ، چنان گرد و حاکی شده بود که بهر صورتی بود فقط کت و شلوار لوکس او را تکاندیم . برای اینجانب درس بزرگی بود که کسی با آن مقام و آن شخصیت ، در لحظه ای که باید ، آچار بدست می شود ، نمی گوید که این وظیفه من نیست ! اظهار بی اطلاعی نمی کند ! برعکس دقیقاً می داند که عیب کار کجاست . فقط دستگاه فروش نیست ، تمام مکانیسم و قطعات دستگاه را می شناسد . نه اینکه فقط همین دستگاه را بفروشد ، انواع و اقسام مدلها و دستگاههای مختلف در صنعت گندم و آرد و ماکارونی و ... جزو رنج کاری این مهندس است . این مهندس یک مهندس فوق لیسانس مکانیک از آمریکا است . این مهندس کسی نیست جز آقای مهندس سید جلال موسوی مدیر فروش شرکت معظم بولر در ایران . این مهندس استاد و معلم من است . ذیلاً عکسی از ایشان را قرار می دهم.البته باید یاد آوری نمایم که این عکس ، یک عکس دسته جمعی بوده و تنها عکسی بوده که از ایشان داشته ام و با یک سری کارهایی با فتو شاپ و فتو زوم و فتو روتوش به این صورت درآمده است . اگر خوب نشده است بر این بنده ناچیز ببخشند .

 


سالهاست که از بولر جدا شده ام ولی همیشه ایشان را قلبی دوست داشته و دارم . باشد که اخلاق و رفتار ایشان در این شاگرد نیز اثری داشته باشد و لیاقت آن را داشته باشم که بگویم شاگرد ایشان بوده ام . این خاطره من ، نمایانگر مهندسی دانا ، توانا و مسئولیت شناس است و امیدوارم که منظور مرا از آنچه که نوشتم ، متوجه شده باشید . بیائید ثابت کنیم که مهندسی یعنی چه ! آن چیزی که برای بعضی ها متصور است که مهندس یعنی پشت میز نشین و حقوق بگیر و ..... را بگونه ای دیگر به جامعه اثبات کنیم . بهمین ترتیب مهندسان ساختمانی گمنام در دل کوهها و کویرهای این مملکت ، می سازند و میروند و همچنان گمنام باقی می مانند ، حتی در چشنهای روبان بری طرحهایی که خون دلشان را اینها خورده اند ، شرکت داده نمی شوند ، چراکه دیگر خون دل خوردن تمام شده و موقع شیرینی خوردن است ! درود بشرف مهندسان دانا ، توانا ، صدیق ، شریف و گمنام این مرز و بوم . اینجانب همه دردهایی که این مهندسان کشیده اند و می کشند ، می شناسم و به سهم خودم بر دستان توانمند آنها ، بوسه می زنم .


یا حق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد