بنام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
سلام بر همه مهربانان
انتخابی از سروده های دوست عزیزم آقای ساطلی
دوستی عزیز و گرامی دارم بنام آقای مصطفی ساطلی که افتخار آشنایی ایشان را از سال 1376 یعنی زمانی که در شرکت بولر کارم را شروع کردم و این همکاری برای مدتی حدود هفت سال ادامه داشت ، شروع شده است . در شرکت بولر اینجانب تنها مهندس ساختمان بودم که مدیریت پروژه های سازمان غله کشور را بعهده داشتم و آقای ساطلی مدیر امور مالی و اداری آن شرکت بودند . اکنون 13 سال از افتخار این آشنایی می گذرد و هرچند دیگر همکار نیستیم ولی دوستی مان که بصورت قلبی شروع شده ، کماکان ادامه دارد . ایشان مدیر و رئیسی برای من بودند و در فرصتهایی که در لابلای کارها پیش می آمد ، با هم در رابطه با ادبیات و مسائل اجتماعی و فرهنگی ، خلوتهایی داشتیم .
این دوست عزیز با اینکه تحصیلاتشان را در آمریکا گذرانده بودند ، لیکن فارسی را کاملاً ادیبانه و سلیس هم صحبت می کردند وهم می نوشتند و برای اینجانب استادی بودند در علم نگارش و سخنوری زبان فارسی . دوره ای را ایشان برای تمام پرسنل شرکت بولر بنام روشهای برقراری ارتباط با دیگران (Comunications) از جمله ؛ مشتریان ، ارباب رجوع و بطورکلی ارتباطات اجتماعی کاری و غیر کاری چه بصورت مکاتبه ای و چه بصورت مصاحبه ای ترتیب دادند و سمت استادی این دوره را بعهده داشتند که اینجانب بهره ای وافر بردم . این مهربان دوست من زبان انگلیسی را هم به اندازه ای سلیس و ادیبانه صحبت می کردند که خود انگلیسی زبانها هم باورشان نمی شد که یک ایرانی بتواند از کسانی که زبان انگلیسی ، زبان مادریشان است ، بهتر و سلیس تر صحبت کند . تا کنون ندیده ام که یک ایرانی به این شیوایی انگلیسی صحبت کند . برای ایشان عمری طولانی و پر یرکت و با سعادت را آرزو می کنم تا کسانی امثال من بتوانند ، از دوستی با ایشان بهره مند گردند . ایشان انسانی بسیار والا بودند که در همه امور از جمله نظم و انظباط ( چه کاری و چه غیرکاری ) ، اعتقاد و التزام به صحیح انجام دادن امور محوله ، برنامه ریزی و برنامه آفرینی و ... مقام استادی داشتند و دارند .
علی ایحال ایشان در ادبیات و شعر هم ذوقی داشتند و یکی از سروده های ایشان که در اختیار اینجانب قرار گرفته و برایم بسیار خوشایند بوده را انتخاب کرده و در این وبلاگ برای خوانندگان علاقه مند ، بازگو می نمایم . یاد و خاطره های را که با ایشان داشتم گرامی می دارم و شعر ایشان که خودشان نام گریه در سوگ را برای آن انتخاب کرده اند ، در زیر می نگارم . و چه زیبا گفته اند : بیا که در سوگ مردن آئین مهر بنشینیم !!!!!
گریه در سوگ
بیا که در مصیبت خود ، بی قرار گریه کنیم
به سرنوشت خویش ، چو ابر بهار گریه کنیم
به سوگ مردن آئین مهر بنشینیم
به شکست عشق در این کارزار گریه کنیم
اسیر دام بلا را ره نجات کجاست ؟
به حال آهوی در انتظار گریه کنیم
چه بی گناه ، بر سر معراج دار شدیم
ای یار سر برار ، بیا تا به دار گریه کنیم
دریغ ؛ نوبت دلدادگی چه زود گذشت
بیا که در غم دلدار ، زار گریه کنیم
لهیب باد خزان ، هرچه بود با خود برد
به شور بختی این باغ بی بهار گریه کنیم
ترنمی زکوی بلاخیز ما کسی نشنید
نرامت در غم این خاک داغدار ، گریه کنیم
فتاده در دل امواج سهمگین دیری است
کشتی شکسته ایم ، بیا تا کنار گریه کنیم
هزار زخم اسارت به پشت ماست ، بیا
هزار بار بر رسم کار ، گریه کنیم
ندیده کامی ، از ایام و سالیان رفتند
به سست عهدی لیل و نهار گریه کنیم
دوام موسم طرب و عمر عافیت کوتاه
رواست بر سر تعجیل روزگار گریه کنیم
ندیده چشم دلم روی غنچه ها در باغ
چشیده جان و تنم زخم خار ، گریه کنیم
حدیث مردن و رفتن چو جاصل کار است
بیا که در مصیبت خود بی قرار گریه کنیم
مصطفی ساطلی - تهران – اردیبهشت 1388
Mostafa. Sateli May 2009